_ ما فراموش شدگانیم ! نه آنچه که نوشتیم و نه دردی که همه عمر بر دوش کشیدیم و نه مرگ جانگدازمان. هیچیک بر خاطری نمانده ! دریغ از قلبی که جای ما باشد!»

_نه! ما فراموش نشدنی هستیم. هنوز اینجا و آنجا، نام ما و سخنان ما شنیده می شود .»

_ فراموش شدن که این نیست. فراموش شدن یعنی جانشین نداشتن. یعنی ابتر ماندنِ آنچه که به میراث نهاده ایی. »

_ و یا شاید بدتر از این!  فراموش شدن یعنی به یغما بردن ِ آنچه که با خون نگاشته ایم؛ تحریف خون توسط قاتلامان ! »

_ اما اگر ما فراموش شدگانیم، پس این چه کسی است که دارد ما را می نویسد؟ آیا هیچ دقت کرده اید که یکی دارد ما را می نویسد ؟»

_آری! پس او کیست که ماه ها به ما چهار تن اندیشیده تا که بتواند در داستانی، ما را دوباره زنده کند؟ ؟ دوستان، ما هنوز فراموش نشده ایم »

_ آه، آه، آه ، این نویسنده بینوا را من می شناسم ! این بینوا چیز زیادی از ما نمی داند. جسته و گریخته از ما خوانده و اندیشیده ! ولی او و داستانی که از ما می نویسد که کافی نیست! »

ادامه مطلب

یادداشتی بر "ظلمت در نیمروز"

داستانی که نویسنده ندارد

» , ,شدن ,آنچه ,یعنی ,نویسد ,» ,آنچه که ,از ما ,ما فراموش ,ما را

مشخصات

تبلیغات

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

تکنیک و ترفندهای زبان خارجی شرکت سهام آنلاین وبلاگ تولید کننده نرده استیل,حفاظ استیل,پله استیل,درب استیل مووینه وبلاگ برهان ترک فر فروش انواع روغن های ارگانیک و خاص پرسش مهر 20 معرفی انتشارات dlpowerpoint neginalmas